دکتر آنهمحمد دوگونچی – عضو هیات مدیرهی انجمن پزشکان عمومی رشت
مقدمه: جامعهی مدنی پزشکی
مفهوم جامعهی مدنی پزشکی مدتهاست فکرم را مشغول کرده است و هنوز به تعریف و مفهومسازی قابل قبولی نرسیدهام. این جامعه با جامعهی مدنی کلی تفاوتهایی دارد. امر پزشکی امری خطیر و حساس و سرنوشتساز است و بهسادگی و بدون تمهیدات کافی نمیتوان در این وادی وارد شد. متاسفانه جامعهی پزشکی در حال حاضر خود از بیماریهای عدیده رنج میبرد و طبیبی است که خود نیاز به درمان دارد. البته طب ایرانی بخشی از جامعهی ایرانی است و این بیماری را در متن بیماری کلی جامعه باید در نظر گرفت.
پزشکانی مثل بنده که در سالهای دهه ۴۰ و ۵۰ درس خواندیم و پزشکی یاد گرفتیم، موجوداتی دوزیست هستیم! هم آبی هم خاکی. نه در آب راحتیم نه در خاک. در خاک که پامال میشویم، در آب هم خفقان میگیریم. ما در جامعهی پزشکی به مواردی برمیخوریم که برایمان قابل هضم نیست؛ ما در زمان قلههای پزشکی (امثال قریبها، یلداها، آرمینها، شمساها، پروفسور معصومیها، مژدهیها، گیتیها، مستقیمیها، زرکشها و…) نفس کشیدیم و بالیدیم. اصول جاودانهی طب با شدت و تعصب و غیرت حفاظت میشد. تکنولوژی امروز نبود، کارها سخت بود، ولی در عوض حمیت و غیرت، سختکوشی، صداقت بالینی و پاکدستی بر محیط درمانی حاکم بود. شادروان دکتر قریب در مقدمهی کتابهای پزشکی، پرخاشهای تند و سختی میکرد ولی از طرف حاکمیت تحمل میشد. بیپروایی و شهامت آن رادمرد باعث میشد اساتید دیگر هم با استقلال رای و براساس منویات مقدس طب عمل کنند.
آن اساتید بزرگ که یادشان برای همیشه گرامی و ارجمند است، دو نوع تدریس داشتند: تدریس کلامی و تدریس رفتاری. نقش بزرگ را رفتارشان در لوح ضمیر دانشجو بهجای میگذاشت. زندهیاد دکتر زرکش بهخاطر کوتاهی در حق یک بیمار در بیمارستان سینای تهران، توفانی بهپا کرد که مسوولین رده بالای بیمارستان هر کدام در سوراخی خزیدند و در رفتند. بیمار که بود؟ یک روستایی از دهات تویسرکان. بیمار، بیمار بود؛ یک هویت ابدی و ازلی برای ما پزشکان؛ هماو که نام و اعتبار و آرامش قلبی ما با نام او معنی پیدا میکند؛ هماو که اگر نبود، اینهمه زرق و برق و دم و دستگاه و عناوین پرطمطراق و گاه توخالی و اینهمه تکنولوژی صناری ارزش نداشت. همهی این دم و دستگاه عریض و طویل، کل تاریخ طب، کل تاریخ انسانی، در یک نقطه، در یک کانون طلوع میکند و آن لحظهای است که انسانی دردمند در کنار پزشک حاضر میشود. این همان نقطهی طلایی (البته گور پدر طلا! از باب ارزشگذاری عرض میکنم)، همان سربزنگاه، اصلاً سر پل صراط است. اینجا همهی قاضیها، دادستانها، فرشتگان حساب و کتاب و دربانان بهشت و جهنم حاضرند تا طبیب چه کند. تلاقی دو نگاه: یک نگاه جویای شفا و زندگی و نگاه طبیب با آرزوی حل مشکل بیمار، با اخلاص و امید و تلاش.
بنده شاگرد آن بزرگانم. این نگاه به ما آموزش داده میشد، هم در کلام و هم در عمل. اما امروز این نگاه دوم چگونه است؟ همکارانی که خوانندهی این سطور هستند، در هر ویزیت از خود بپرسند: نگاه من چگونه است و دنبال چه هستم؟ شفای بیمار و حل مشکل او (با کلام، با دلداری، با ارجاع، با راهنمایی، با عمل) یا حل مشکل مادیام، بازپرداخت قسط اینهمه ابزار پزشکی، فلان قرض، فلان آپارتمان؟ البته بهیاد بیاوریم برزویهی طبیب انذار میداد که غرض کشاورز از افشاندن بذر، کاه نیست، گندم است؛ چون گندم حاصل شود کاه نیز بهتبع حاصل آید. گندم همان شفای بیمار است.
اگر وضع زندگی برخی پزشکان بد است، گناه متوجه بیمار نیست. گناه نظام طبقاتی، تبعیض طبقاتی و مدیریت ناکارآمد جامعه است. من گریزی به گذشته زدم که در آیینهی گذشته، حال را برانداز کنم. ما چه میکنیم، در چه حالیم؟ نه طب دولتی کارآمد (البته همکاران سختکوش مراکز درمانی دولتی اجرشان محفوظ و حرمتشان روی دیده)، نه طب خصوصی منصف، نه انسجام صنفی، نه اطلاعرسانی بهسامان و نه نقد سازنده. هر کدام سرمان به کارمان است و اگر همان روزمرگی را سر و تهش را بههم برسانیم، هنر کردهایم. نه نگاه فراگیر، نه برنامهریزی درازمدت. در این اوضاع و احوال چگونه میشود جامعهی مدنی را تعریف کرد؟ جای تامل دارد. اما قطعاً قطار جامعهی مدنی پزشکی از اتوبان نظام پزشکی نمیگذرد. حتی نهادهای صنفی نامنسجم هم جایگاه جامعهی مدنی پزشکی نیست؛ جایگاه پویاتر، تاثیرگذارتر و زندهتر باید جستوجو شود.
فضای مجازی
عجالتاً در این جامعه یک مهمان تازهوارد داریم: فضای مجازی! تا یکی دو سال پیش فقط ایمیل بود و فکس، پیامک و… ولی از یکی دو سال پیش که وایبر، واتسآپ، لاین، تلگرام و دهها نوع دیگر به بازار آمده اوضاع فرق کرده است. البته زمانه زمانهای است که دربارهی هر مهمان تازه آدم باید تامل کند. شک کند که این بابا از کجا آمده، چه میخواهد، غرض و مرضش چیست. یک اصل کلی هم وجود دارد که وسایل ارتباط جمعی و کلاً تکنولوژی وسیلهای است که فینفسه نه بد است نه خوب؛ بستگی دارد به اینکه چگونه بهکار رود.
خصوصیت مهمانان دهههای اخیر از جمله ماهواره، موبایل و فضای مجازی این است که بهصورت مهمان وارد میشوند ولی پس از چندی خود صاحبخانه میشوند، جا خوش میکنند و آنها تکلیف میکنند که چگونه اوضاع خانه بچرخد. تمام زمانهای فراغت را اشغال کردهاند، اینکه ساعت ۹ یا ۱۰ شب بخوابید و ساعت ۵ یا ۶ صبح بیدار شوید، افسانه است. ساعت ۱۲ شب تازه اول شب است. قبلاً ساعتی برای مطالعه بود، ساعتی برای عبادت، ساعتی برای تامل و تفکر. امروزه اما مثل آدم کوکیها برنامهریزی شده هستیم؛ تا دیروقت باید سرکار باشیم چون زندگی سخت است؛ اخبار را ببینیم و بعد سریالهای آبکی و بیمحتوا که چیزی جز خیانت، حالگیری، مچگیری و زرنگبازی ندارد. تا ساکنین بهخود بیایند، شب شده، یک یا دو بعد از نیمهشب. بعد هم مسواک و خواب آشفته در حالی که کاسهی جمجمه از هزاران تصویر جفنگ و جعلی انباشته شده است!
عصب بینایی بیشترین انرژی سیستم عصبی را مصرف میکند. این است که ما در چنبرهی این وسایل اسیریم. حالا اگر وقت شد باید به پیامکها و ایمیلها برسیم. در فضای مجازی هم همه جور جنس هست؛ بد، خوب، مبتذل، مفید… ولی کو وقت؟ تا صبح هم بنشینیم، همه را نمیتوانیم بخوانیم. اصلاً چه ضرورت هست که همه، همهچیز را بدانند، از همهچیز اطلاع داشته باشند. اینهمه اطلاعات را، گیرم که همه مفید هم باشد، میخواهیم چهکار کنیم؟ بهعقیدهی بنده یک راه خوب وجود دارد و آن اینکه پروبلماتیک (مسالهمحور) به آن بپردازیم؛ یک مطلب خاص، مثلاً صنفی یا علمی یا هنری یا اقتصادی.
تازه در این حال هم خیلی مسایل وجود دارد. مخصوصاً فضای وایبری فضایی است که در پارهای موارد برای بعضی ذهنهای ساده اندیش نقش یک اسب چوبی را دارد. بهخصوص اگر چند تا از این ساده اندیش ها با هم ردیف شوند (البته خداینکرده قصد توهین ندارم، انشاءالله که هیچیک از همکاران مصداق این وضع نیستند ولی خب نقل کفر که کفر نیست) آن وقت در یک فضای مجازی دو نوع طرز فکر دور از واقعیت با هم رزونانس پیدا میکند و فکر میکنند شقالقمر کردهاند؛ حال آنکه زندگی عرصهی عمل است و کار و تلاش و عرق جبین و ریسکپذیری. متوهمها در فضای مجازی قهرماناند، یگانهاند، نخبهاند، همهی موانع را درو میکنند، منتها در حد رقص حروف! هماندیشیای که منجر به عمل و اقدام شود، مفید است.
مزایای فضای مجازی هم البته کم نیست؛ اولاً که بیهزینه است، راحت میشود به هر کسی پیام فرستاد یا مطلبی را حذف کرد. این ارتباط فینفسه بد نیست اگر مشکلگشا و گزیده و مختصر و مفید باشد. میتوان حرکتی را سازماندهی کرد، راه حل ارایه داد، ایدهها و دیدگاهها را ارایه کرد؛ میتواند عرصهای برای نقد سازنده باشد.
یک حسن منحصر بهفرد فضای مجازی این است که فرصتی فراهم میسازد که هر کسی اندرونیات خود را بیرون بریزد. ایدههای نهفته، گاه اندیشههای مخرب و همینطور اندیشههای مفید و سازنده. همیشه نمیتوان ناخودآگاه را کنترل کرد، غالباً چنین است که ناخودآگاه، با نقاب خودآگاه، تجلی میکند و این امر برای افراد سادهاندیش و جوگیر که استقلال رای ندارند، میتواند بسیار خطرناک باشد. به جوگیری بعداً اشاره خواهم کرد. اگر انسان دقت کند، فضای وایبری مثل صحنهی دادگاه است؛ میتوانی سکوت کنی و چیزی نگویی ولی اگر چیزی گفتی، ممکن است به ضررت تمام شود و باید مسوولیتش را بهعهده بگیری.
این بیرونریزی منویات برای بعضیها آموزنده است ولی برای گویندهاش ممکن است خانهخرابکن باشد. افراطیها خیلی ساده بهدام میافتند. تا خبری میشود، آقا راه بیافتیم، تجمع کنیم، کمپین راه بیاندازیم… چند نفر دیگر هم تایید میکنند. اینجاست که اسب چوبین راه میافتد. البته یکی از راههایی که میتوان اعتراض مدنی را ساماندهی کرد همین فضای مجازی است اما به شرطها و شروطها. موضوع باید حسابی سبک سنگین، ارزیابی، پیشبینی و مرور شود و تجزیه و تحلیل چندین و چندباره صورت گیرد. باید تبعاتش، هزینه– فایده، امکان عملی بودن بررسی شود که این کار یک روز و دو روز نیست. اینکه امکان سازماندهی وجود داشته باشد و متعهدین قبول ریسک کنند و هزینه بپردازند، آیا چنین امکانی هست؟ اگر نیست، نفسِ اعتراض مدنی را مخدوش نکنند.
آموزهی گرانسنگ کارلگوستاو یونگ یادمان نرود؛ وقتی ناخودآگاه جمعی راه میافتد، احساسات و عواطف تحریک و تهییج و عقل تعطیل میشود. آن زمان سیل بنیانکنی راه میافتد که حتی متمدنترین جوامع را به خاک سیاه مینشاند. آلمان ۱۹۳۳ جامعهی نامتمدنی نبود؛ جامعهای پیشرفته، صنعتی، لیبرال و با آن همه قلههای علمی، هنری و فلسفی در چنبرهی یک مشت فاشیست افراطی به چنان نکبتی دچار شد که قرنها از حافظهی بشری زدوده نخواهد شد. اگر از تجربهی تاریخ درس نگیریم، ممکن است خداینکرده خودمان مجبور به تجربه کردنش باشیم. فضای مجازی بهخصوص وایبری، امکانی ایجاد میکند که کسانی که نیاز شدید به دیده شدن و مطرح شدن دارند، این فضا را بیابند و خود را مطرح کنند. البته مطرح میشوند ولی زود هم فراموش میشوند.
فضای مجازی دلبستگیهای ارجمند بشری مثل کتاب و کتابت را به حاشیه رانده است. در برخورد با این نحلههای جدید تکنولوژی باید با احتیاط و دوراندیشی عمل کرد تا عوارض آن به حداقل برسد.
نگاهی به یک سریال طنز و واکنش جامعهی پزشکی
سریال «در حاشیه» مسایل عدیدهای را مطرح کرد، از جمله پیشداوری و موضعگیری شتابزده؛ سریال شروع نشده، اعتراضات شروع شد. این نشان ناپختگی و جوگیر شدن است. این حرکت هزینههای زیانبار فراوانی برای جامعهی پزشکی دارد. این واکنش هر نوع موضعگیری ما را زیر سوال میبرد. در هر نوع حرکت جدی هم این برچسب را بر ما خواهند زد. چطور عقلای قوم به این نکتهی ساده و بدیهی توجه نمیکنند که بگذارند سریال پخش شود، آنگاه قضاوت کنند. اینقدر بیقراری در مقابل یک نقد (گیرم که مغرضانه باشد)، تحمل پایین، برخورد احساسی و غیبت متانت و شکیبایی واقعاً تاسفآور است. چرا راه را برای سرزنشهای بعدی باز میکنیم؟ دو فردای دیگر نخواهند گفت اینها که در مقابل یک سریال پخش نشده اینقدر برافروخته میشوند، در مقابل اعتراض و احیاناً پرخاش بیماران چه عکسالعملی خواهند داشت؟
در بین ناظران با موضعگیری آنهایی موافقم که میگفتند آقایان صبر کنید سریال پخش شود، آنگاه قضاوت کنیم. برخورد منطقی در مقابل برخوردهای احساسی بسیار کم بود. هر چند من همیشه از حرمت جامعهی پزشکی دفاع کردهام و معتقدم اگر در یک جمع پزشکی، یک یا دو نفر پزشک شریف و انساندوست حضور داشته باشند، به احترام آن دو تن (حتی یک تن) حق نداریم و حق ندارند جمع پزشکی را مورد اهانت قرار دهند. این موضعگیری جای خود، ولی بهیاد داشته باشیم در گوشه و کنار جامعهی پزشکی هم از دردها و آفتها کم نداریم. تراژدی اینجاست که بعضی افراد در جمع جامعهی خوشنام پزشکی خود را با نقاب تقدس پنهان می کنند.
جامعهی پزشکی قابل احترام است. پزشکان بسیار شریف و ارجمندی در این جامعه هستند که پناهگاه مردماند اما این جامعه بهطور مطلق و صددرصد قابل دفاع نیست. امتحانش ساده است. پای درد دل بیماران بنشینید و آمار بگیرید. ما همانطور که در مقابل آبرو و حیثیت خود حساسیت داریم، در مقابل حقوق مردم (بیماران) هم باید حساس باشیم و از آنها دفاع کنیم. اگر از من میپرسید، با وجود حضور تعداد زیادی پزشک شریف و مومن و انساندوست، جامعهی پزشکی ما از نظر اخلاق حرفهای باید نقد شود و کسی جز خود ما نمیتواند این کار را بکند. خود ما باید با خودانتقادی و طرد عناصر ناباب، جامعهمان را تزکیه کنیم. اگر جامعهی پزشکی پاک و منزه باشد هزار تا سریال هجو هم بسازند، آسیبی نمیبیند. کاری نکنیم که فکر کنند ریگی به کفش داریم.
البته میتوان از این واقعه عبرت گرفت و در موارد مشابه خویشتندار بود و با متانت، پس از بررسی و تحلیل کافی، واکنش نشان داد. البته یادمان هم باشد هجو «صدا و سیما» خیلی هم فاجعه نیست؛ اگر از ما تعریف میکرد چه خاکی بر سرمان میکردیم!
بسیار عالی و منطقی بود و خیلی مایه مسرت و خوشحالی است که چنین نگاه عمیقی هنوز در بین عزیزیان همکار به مسایل و مصایب پزشکی و پزشکان امروز وجود دارد