نشریه سپید طی گفتگویی با دکتر فرامرز رفیعی، دبیر کمیته آموزشی انجمن پزشکان عمومی کشور به بحث در مورد آموزش و طرح تحول سلامت پرداخته است:
مدیر کل روابط عمومی نظام پزشکی در سخنرانی خود به مطلبی اشاره کرد، مبنی بر اینکه بخش آموزش پزشکی کفایت لازم را ندارد. علت این حرف چه چیزی میتواند باشد؟
ویژگی اصلی آموزش که پویایی است، باید متناسب با نیازهای جامعه به روز باشد. تکونولوژیها، تکنیکها و روشهای ارائه درمان تغییر میکند و مطالبات مردم و نیازهای جامعه هم تغییر کرده است. در حال حاضر بیماریهای مزمن و طب سالمندی و افزایش سن جامعه در حال تغییر است و نظام سلامت همیشه باید هماهنگ با نیازهای روز باشد. مردم در نتیجه به دنبال یک سری خدمات درمانی نزدیک به محل زندگی با کیفیت بهتر و با هزینه کمتر هستند. بخش کیفیت این نیاز به آموزش مرتبط میشود. ما در بخش آموزش باید بتوانیم پزشکان آینده را همگام با نیاز مردم تربیت کنیم. این همان عدم کفایت بخش آموزشی است و به این معنی نیست که هفت سال تحصیل دانشجویان پزشکی به کار نمیآید.
این به روز شدن مهارتها و آموزشها تا چه اندازه صورت گرفته است؟
اتفاق خاصی در این بخش صورت نگرفته است و همین دلایل زیادی میتواند داشته باشد که شاید در این بحث نگنجد. یکی از این دلایل مشروعیت این است که شرح وظایف پزشکان عمومی زیر سؤال رفته و جایگاه واقعی پزشک عمومی مشخص نیست. نه مردم به این جایگاه توجه میکنند و نه دولت. شکاف بزرگی بین مردم و پزشکان عمومی ایجاد شده است. جایگاه واقعی پزشکان عمومی که رابط بین مردم و متخصصین هستند از بین رفته است. همین اتفاقاتی که در جامعه علیه پزشکان عمومی میافتد، ناشی از همین شکاف است. برای اینکه مردم تصور میکنند با قشری روبهرو هستند که راحتطلب و مرفه و زیادهخواهند و چنین چیزی واقعیت ندارد. شاید تعداد انگشتشماری به این شکل باشند ولی به کل جامعه پزشکی تعمیم داده نمیشوند. در نظام سلامت هم پزشکی عمومی زیر سؤال رفته است، به این خاطر که احساس شده اگر طب عمومی شکل و شیوه و شرایط کشورهای مدرن را به خودش بگیرد امکان دارد آنها به لحاظ اقتصادی ضرر ببینند. بنابراین با رویارویی مردم با منابع اصلی باعث شدند، هویت پزشکان عمومی زیر سؤال رود. از طرف دیگر هم شکل و شمایل برخورد با پزشکان عمومی نیز مسئله ریشهداری است. ما در بخش آموزش از طریق کارگاههای توانمندسازی پزشکان را نسبت به نیازهای روز جامعه توانمند میکنیم تا مشکلات کمتری در بخش درمان صورت بگیرد.
علیرضا زالی در سخنرانی خود گفت که بسیاری از دانشجویان پزشکی در حین تحصیل دچار افسردگی میشوند. این مطلب تا چه صحت دارد و اگر دارد بخش آموزش تا چه اندازه مؤثر بوده است؟
این موضوع درست است و مطالعات زیادی نیز روی آن صورت گرفته است. این افسردگی ریشه اجتماعی، آموزشی و صنفی دارد. ریشه اجتماعی آن بدین صورت است که فردی باهوشی که در کنکور پزشکی قبول شده است، از سطح آموزش و تحصیل خود انتظارات بالایی دارد. از درس خواندن خسته نمیشود، اما وقتی جایگاه همکاران فارغ التحصیل خود را در جامعه میبیند تا حد زیادی دلسرد میشود. قبلاً هم اینها را میدید اما باور نداشت اما حالا که وارد صنف شده است اینها را میبیند. ریشه آموزشی نیز به این بازمیگردد که متوجه میشوند، آموزش پزشکی کشور به روز نیست و از طرف دیگر رقابتها نیز ناعادلانه است. کسی که توانمند است و بنیه علمی بالایی دارد متوجه میشود دستش به جایگاههای بالاتر نمیرسد و تنها به یکی دو رشته خاص میتواند مراجعه کند. میبیند افراد دیگری نمرات بهتری کسب کردهاند و علت این اتفاق نیز خود دلایل زیادی دارد که یکی از آنها رانت و فسادی است که ایجاد شده است و پخش میشود که مثلاً سؤالات به فروش رفته است یا چیزهایی از این دست. ریشه صنفی نیز این است که دانشجو میبیند وارد صنفی شده است که از سو انگشت اتهام به آن وارد شده است. تمام دغدغه جامعه این است که ببینند چه کسی زیرمیزی میگیرد و چه کسی رومیزی. این نوعی آدرس غلط دادن است. پزشکان را داخل گود انداختهاند و به مردم این قضیه گفته میشود که اگر در حال حاضر پول ندارید بخاطر همین پزشکان است. از طرف دیگر وقتی میخواهیم عدالت را در عدم ایجاد تابو در جامعه نشان دهیم، باز به پزشکان برمیگردیم و آنان را تهدید میکنیم به زندان میاندازیم. پزشکی حرفهای پر ریسک است و اگر همین روند ادامه پیدا کند، دیگر پزشکان دست به درمان نمیزنند. این روند باعث شده دنشجویان پزشکی که در سنین بحرانیتری نیز هستند در معرض خطر قرار بگیرند و آینده درخشان و روشنی رو به روی خود نبینند و بعد متوجه میشوند که سن آنان نیز از دست رفته و احساس شکست میکنند. پزشکی نیز جزو رشتههای سخت است و سالها بیخوابی و مطالعه مستمر و آزمایش و مهارت بالا میخواهد واگر دانشجو حس کند، تحقیقات او به جایی نمیرسد و او نمیتواند روی نظام سلامت تأثیری بگذارد و نظام سلامت نیز تأثیری روی او ندارد اینها همه به راحتی موجب دلسردی و افسردگی او میشوند. این موراد حتماً باید در صنف مطرح شوند و راهکاری برای آن تدبیر شود.
بنابراین اگر به این سه ریشه رسیدگی شود دانشجویان احساس بهتری نسبت به حرفه خود پیدا میکنند. بخش آموزش پزشکی تا چه حد تأثیر میگذارد؟
بخش آموزش و صنف و اجتماع همگی سه ضلع یک مثلثاند که با هم باید فعالیت و هماهنگی داشته باشند. بودن این عوامل هر سه با هم میتواند موجب شکوفایی دانشجویان پزشکی شود. تمامی این مسائل به گونهای باید حل و فصل شود که حرفه پزشکی جایگاه خود را در جامعه ایفا کند. یعنی همانجایی که حکیم و طبیب در گذشتههای دور در ایران داشتند.
به نظر شما طرح تحول سلامت تا چه حد روی بخش آموزش تأثیر میگذارد؟
طرح تحول سلامت دربخش آموزش تأثیر زیادی نمیتواند داشته باشد مگر اینکه بخواهد جهتدهی آموزشها را به سمت مناسب و به روز پیش ببرد. طرح تحول سلامت طرحی است که با زحمت زیاد و بودجه فراوان در حال اجراست و نکات مثبت زیادی نیز داشته است ولی آنچنان هم نقد نشده است. درست است که برای اجرای آن همت زیادی طلبیده می شود، اما فکر میکنم در بخش آموزش تنها میتواند مسائل و محتوای آموزشی را به سمت مدرن و امروزی خودش ببرد. با این همه تأثیر مستقیمی روی آموزش ندارد و بیشتر روی مطالبات مردمی تمرکز میکند.
یعنی به نفع صنف پزشکی نبوده است؟
خیر. به نظرم اگر بخواهیم از نظر صنفی آن را بررسی کنیم به این نتیجه میرسیم که خیلی هم به نفع این صنف نیست، ولی از نگاه مردمی به نفع مردم است و البته این هم حق مردم هست که برداشت خودشان را از طرح تحول بیان کنند و فعلاً نگاه مثبتی روی آن است. ولی برداشت افراد حرفهای در صنف از این طرح کمی متفاوتتر است.
طرح تحول سلامت تا چه اندازه به نفع پزشکان عمومی است؟
باید در نظر داشت پزشکان عمومی در سطح یک قرار دارند و بیشتر از باقی ردههای پزشکی با مردم در ارتباط هستند. در تمام دنیا نیز به همین صورت است. مردم ابتدا به پزشک عمومی مراجعه میکنند و در صورت تخصصی بودن بیماری پزشک آنان را به متخصص ارجاع میدهد. این بحث اقتصاد در سلامت هم به همین موضوع میپردازد. برای همه به صرفهتر است که با ویزیت پزشک عمومی درمان شوند تا در کلینیکهای تخصصی. اما در طرح تحول سلامت، به این شکل و تا اینجا، این موضوع خیلی مورد توجه نبوده و تنها دسترسی مردم را به سطوح بالاتر راحت شده است. طرح تحول سلامت، به این شکل و تا اینجا، پزشکان عمومی را به حاشیه میراند. بدین شکل که مردم به جای اینکه به پزشکان عمومی که در سطح هستند مراجعه کنند، به سطح دو و سه یعنی متخصصین پل میزنند و این حرفه پزشکان عمومی را به خطر میاندازد. یعنی آنان با صرف هزینههای زیاد و بودجههای هنگفت به سلامت جامعه تخصیص داده شده است که این به خودی خود مبارک است. ولی در نحوه تخصیص هنوز سؤالات زیادی بیپاسخ مانده است. یعنی بودجهای که میتوانست در بسیاری از موارد توزیع شود صرفاً در بخش اجرایی و درمانی اعمال شود و نه در بخشهای پیشگیری و مراقبتی. هر برنامهای هم که تا به الان در نظر گرفته شده است، پزشکان عمومی را به عنوان گروههای فرعی در نظر میگیرد، نه بازیگران اصلی.