سازمان پزشکان روابط عمومی خوبی ندارد
دکتر مسعود جوزی
۱
از بحرانهای مختلفی که در این سالها درگیرش بودیم، یک هم «بحران کارتخوان» بود که اخیراً با داغ شدن هشتگ #پزشک_فراری_از_مالیات در شبکههای مجازی و یادآوری مشقاتی که بیماران یا همراهانشان از نبودِ دستگاه کارتخوان در برخی مطبها میکشند، انتقادات و حملات بسیاری نصیب جامعه پزشکی کرد. ماجرا طی چند روز همهگیر شد، فضای مجازی را درنوردید و به مطبوعات رسمی، صدا و سیما و حتی شبکههای ماهوارهای خارجی رسید و البته مایه تاسف اینکه اغلب تر و خشک با هم سوخت و کل جامعه پزشکی هدف قرار گرفت نه آن اندکی که فراری از کارتخوان- و احیاناً مالیات- بودند.
اما واکنش نهادهای رسمی پزشکی (وزارت بهداشت، نظام پزشکی و انجمنهای علمی و صنفی) چه بود؟ بیشترین واکنش توصیه اخلاقی به نصب کارتخوان بود با دو توضیح که اولاً نصب کارتخوان فاقد الزام قانونی است و ثانیاً کارتخوان ربطی به مالیات ندارد. در گروههای مجازی پاسخ شدیدتر بود؛ پزشکانی که اکثرشان در مطب خود یک یا چند دستگاه کارتخوان داشتند و حتی آنهایی که بهعلت خلوت بودن مطب و کم بودن تراکنش، دستگاه کارتخوانشان را بانک مربوطه برچیده بود، با تمام قوا و در یک همبستگی کمنظیر در کنار معدود همکاران گریزان از کارتخوان خود قرار گرفتند و کمپین متقابلی راه افتاد: از مقایسه شغل پزشکی با آرایشگری و سایر مشاغل گرفته تا افشاگری درباره روزنامهنگار بانی این کمپین و حمله به وزارت بهداشت بهعنوان مسبب اصلی «پزشکستیزی».
۲
اما آیا این بهترین برخورد بود؟ آیا این نوع زورآزمایی بهظاهر «منطقی» با جامعه، یعنی برخورد «حقوقی» و توسل به قانون (فقدان قانون) و اتحاد ذیل این شعار که «نداشتن کارتخوان حق مسلم ماست»، توانست جامعه را قانع و راضی کند؟ آیا اصلاً جلب اقناع و رضایت جامعه لازم است؟ دقیقتر بپرسم: آیا تلاش برای بهبود رابطه بین پزشکان و مردم هدف خوبی است و ارزش دارد که در جهت آن حرکت کنیم؟ شاید در ذهن بسیاری از ما جواب منفی باشد: «ما کار درست و قانونی خودمان را میکنیم، مردم هر چه میخواهند بگویند!» اما آیا این دیوار بلند بیاعتمادی، در بزنگاههای گوناگون، عرصه را برای کار حرفهای ما تنگ نخواهد کرد؟ آیا اینکه مردم به خدمات حرفهای ما «نیاز» دارند کافی است و ما نیازی به جلب همدلی و پشتیبانی آنان نداریم؟ آیا مناسبات مکانیکی «پزشک-بیمار» تنها حلقه وصل ما به جامعه است و ما نباید با بازتعریف نقش اجتماعی خود، دنبال جایگاهی مناسب و در پیوند مدنی با دیگر اقشار اجتماع باشیم؟
۳
کدام قشر را سراغ دارید که در شدیدترین تنگناهای صنفی (از تعرفههای نامتناسب و تاخیرهای باورنکردنی در دریافت مطالبات خود گرفته تا قوانین محدودکننده و برخوردهای ناشایست گاه و بیگاه قضایی یا حملات گاه بسیار نامنصفانه رسانهای) اینقدر بیپناه باشد؟ کدام صنف است که کنشهای اعتراضی هرازگاهیاش (از تحصن با روپوش سفید جلوی ساختمان وزارت بهداشت تا تهدید به اعتصابهای محدود یکروزه و…) تا این حد با بیاعتنایی، مخالفت، سرزنش یا حتی تمسخر جامعه روبهرو شود؟ کدام گروه را میشناسید که در انتقاد از آن همه مردم کوچه و خیابان، همه کاربران فضای مجازی، همه رسانهها، همه سلبریتیها، همه سیاستمداران و… فارغ از سن و سال و جنسیت و خاستگاه اجتماعی و جناح سیاسی (اصلاحطلب، اصولگرا و حتی برانداز!) همسو و همصدا شوند؟
کافی است شما بهعنوان سیاستمدار متوجه کاهش محبوبیت خود شوید، یا بهعنوان رسانه به افت تیراژ و مخاطب خود پی ببرید؛ چاره؟ همان کاری را بکنید که اخیراً رییسجمهور روحانی کرد یا هرازچندی روزنامهها یا صدا و سیما میکنند: تیری حواله پزشکان کنید تا از حمایت همهجانبه ملی و افزایش محبوبیت لذت ببرید!
۴
البته آنچه تا کنون نوشتیم و این نتیجهگیری که نگاه جامعه به ما پزشکان مثبت نیست (یا دستکم بهاندازه سالها و دهههای گذشته مثبت نیست) بیشتر یک استنباط مبتنی بر مشاهده وقایع روزمره است و باید با پژوهشهای آماری به اثبات برسد، ولی در همین حد هم جای تامل بسیار دارد. وقتی ما یکی از موردنیازترین، پرمخاطرهترین و ارزشمندترین خدمات را ارایه میدهیم و بهطور سنتی و تاریخی نیز از جایگاه بلند و حتی مقدسی برخوردار بودهایم، نباید نگران کاهش محبوبیت و منزلت اجتماعی و از دست دادن سرمایه اعتماد مردم به خود باشیم؟ آن هم در کشوری که هر روز از هر گوشه و کنار آن اخبار تکاندهندهای از فسادهای ریز و درشت اقتصادی میرسد که ما در هیچیک از آنها کوچکترین دخالتی نداشتهایم و اکثریت ما، چه پزشکان عمومی و چه متخصص (جز اقلیتی ناچیز و آن هم اغلب وابسته به قدرت)، حتی از درآمد متعارف و متناسب با شغل خود نیز برخوردار نیستیم.
۵
اگر جامعه پزشکی را بهصورت یک سازمان با بیش از صد هزار عضو در نظر بگیریم، این سازمان روابط عمومی خوبی ندارد. (منظورم نظام پزشکی نیست؛ نظام پزشکی تنها بخشی از این سازمان است.) تصویری که از خود ارایه میدهیم، نه با شان علمی ما تناسب دارد، نه با ارزش معنوی خدمتی که ارایه میدهیم و نه با عمر و زحمتی که صرف این خدمت میکنیم. شاید نوع رابطه ما با جامعه نیاز به بازنگری دارد. اگر بحرانهای اجتماعی این چند سال، از پیامدهای سریال «در حاشیه» تا حواشی درگذشت زندهیاد کیارستمی و اخبار رو به افزایش خشونت علیه کادر درمان و همین ماجرای کارتخوان و… را مرور کنیم، احتمالاً درخواهیم یافت که یکجای کار ایراد دارد، «هزینه» زیادی پرداختهایم و «فایده»ای نبردهایم. چراغهای رابطه ما با جامعه تاریک است و مسوولیت این تاریکی را فقط نمیشود به گردن وزیر بهداشت، سیاستمداران، سلبریتیها، صدا و سیما و مطبوعات و… انداخت. باید ابتدا چند و چون و ریشههای این بحران را واکاوی و سپس برای مقابله با آن چارهجویی کرد. باید به شیوه «مبتنی بر شواهد» سهم خود را برعهده گرفت و همانگونه که علم و هنر پزشکی میآموزد، در پی «حل مساله» بود. در این میان از تکتک ما پزشکان تا مسوولان وزارت بهداشت و نظام پزشکی و انجمنهای علمی و صنفی و فعالان فضای مجازی و… مسوولیت داریم.
درود
عالی بود جناب دکتر جوزی
متاسفانه حداقل تعدادی از ما پزشکان , جوالدوز زدن به دیگران را خوب یاد گرفته ایم , اما سوزن زدن به خود را خیر!