دکتر محمدحسن طریقت منفرد، وزیر سابق بهداشت
انجمن پزشکان عمومی ایران – قصه تحصیل در رشته چشمپزشکی برای من از آنجا آغاز شد که طبیعتا تصمیم داشتم بعد از فارغالتحصیلی به ایران بازگردم و بنابراین، به دنبال تخصص مورد نظرم رفتم که چشمپزشکی بود. ولی بعد از فارغالتحصیلی و در حین آن سالها، اتفاقی افتاد که به لحاظ سیاسی، بازگشت به وطن برایم امکانپذیر نبود. با اینحال وقتی که مدرک تخصص را دریافت کرده بودم و در خارج از ایران بهعنوان پزشک متخصص زندگی میکردم، جایگاه پزشکان عمومی را در مسند پزشک خانواده مشاهده میکردم و به سه دلیل به جایگاه پزشکی عمومی و پزشک خانواده غبطه میخوردم.
یکی اینکه پزشک خانواده، غیر از مسائل پزشکی، ملجا و پناه افراد تحت پوشش خود محسوب میشد و افراد، هر مشکلی را با پزشک خانواده خود در میان میگذاشتند. از طرف دیگر افراد تحت پوشش، پزشک خانواده را بهعنوان عضوی از خانواده تلقی میکردند و این مساله، فوقالعاده ارزشمند بود و با هیچ جایگاه دیگری قابل تعویض نبود. دلیل دوم هم این بود که چون بار سنگینتری از لحاظ وظایف بر عهده پزشکان خانواده قرار داشت و همیشه باید در دسترس بیماران میبودند و در مواقع رفتن به مرخصی باید جایگزینی را تعیین میکردند، نوعا درآمد بیشتری نسبت به پزشکان متخصص کسب میکردند.
دلیل سوم اینکه پزشکان خانواده به دلیل اینکه دائما با پزشکان متخصص از طریق ارائه گزارش و دریافت بازخورد اقدامات متخصصین در تماس بودند، به مرور زمان به یک پزشک کل نگر بطور کامل و مجرب تبدیل می شدند و با هیچ تخصص و هیچ رشته دیگری قابل مقایسه از نظر کارائی نبودند.
جایگاه پزشک خانواده در ایران
درباره جایگاه پزشک خانواده در ایران باید بگویم که این جایگاه باید در ساختار پزشکی کشور احیا شود. این تخصصگرایی که عملا در سالهای گذشته شکل گرفت، جایگاه پزشکی عمومی را مضمحل کرده، در حالی که پزشکی عمومی در واقع بدنه و اساس پزشکی است. تخصص و فوقتخصص، شاخ و برگ این بدنه و مکمل طب هستند. در کشوری که این پزشکی مضمحل شده است، متاسفانه تصور جایگاه مناسب برای پزشک خانواده سخت است. با اینحال ما برای اینکه چنین جایگاهی شکل بگیرد، در شورای عالی تخصصی، پیشنهادی را ارائه کردیم مبنی بر اینکه آن دسته از پزشکانی که بهعنوان پزشک خانواده فعالیت میکنند و مرتبا در بازآموزیها شرکت میکنند و از طریق ارتباط با متخصصان، تجربه بیشتری به دست میآورند، بتوانند بعد از ۴ سال در امتحانات مربوطه شرکت کنند و بهعنوان متخصص پزشک خانواده شناخته شوند. اینکه در حال حاضر گفته میشود ما ابتدا باید متخصص پزشک خانواده پرورش دهیم و بعد طرح پزشک خانواده را اجرا کنیم، در واقع غیرممکن ساختن این وظیفه قانونی است. دلیلش هم این است که ما سالانه بیش از چند صد نفر را در دانشگاهها نمیتوانیم پرورش دهیم و از آنجایی که به حداقل ۴۰ هزار پزشک خانواده نیاز داریم، پس این یک امر موکول به محال میشود.
بعضا گفته میشود که پزشکان عمومی ما، صلاحیت پزشک خانواده را ندارند. اگر این واقعیت داشته باشد، پس باید ادارهکنندگان آموزش پزشکی را به شدت زیر سوال بُرد، اما من معتقدم که پزشکان عمومی ما با استعدادترین جوانان کشور هستند که در پزشکی تحصیل میکنند و بعد از ۷ سال در همه نقاط دنیا قادر خواهند بود که بهعنوان پزشک عمومی انجام وظیفه کنند. متاسفانه این بحث را کسانی مطرح میکنند که وقتی نیاز داشتند، بخش قابل ملاحظهای از وظایف پزشک را به بهورز زیر دیپلم واگذار کردند و به خاطر همین کار در دنیا جایزه گرفتند. وقتی میشود از غیرپزشک بهعنوان کسی استفاده کرد که بخشی از وظایف پزشک را بر عهده دارد، پس چطور پزشکی که ۷ سال آموزش دیده است، نمیتواند بهعنوان پزشک ذیصلاح فعالیت کند؟ این بحثها واقعا توسط کسانی مطرح میشود که نمیخواهند ساختار پزشکی کشور، شکل علمی و منطقی پیدا کند.