دکتر جباری *
امروزه درتمام رویکرد های نوین وعلمی بر ضرورت داشتن تشکل برای دسترسی به حقوق صنفی و اجتماعی قویا تاکید شده است و وجود تشکیلات صحیح و کارآمد از ضروریات زندگی اجتماعی محسوب می شود و اثبات این ضرورت به خوبی هم از توجه به وقایع گذشته و هم از ارزیابی واقعیات موجود به دست می آید. به طور عینی میبینیم هر جمعیتی که تشکیلات قوی و منسجم دارد، از موفقیت های چشمگیرتری در زمینه های مختلف اقتصادی، فرهنگی، سیاسی بهره مند است و هر جمعیتی که افتراق و جدایی بر آن حاکم باشد همواره جامعه ای مرده، عقب مانده و محروم و شکست خورده به حساب می آید .
واقعیت این است که جامعه پزشکان عمومی با بیش از ۸۵۰۰۰ نفر جمعیت در حال حاضر حدود ۷۰% جامعه پزشکی کشور را تشکیل میدهد اما متاسفانه نه تنها به حقوق اولیه خود دست نیافته است بلکه در معرض آماج حملات و رقابت های ناعادلانه و دستورالعمل های محدود کننده و تحت تاثیر فشار انجمن ها و گروه های کوچکتر پزشکی بوده است که با استفاده از لابی گری و تسخیر مناصب اجرایی برای جامعه ای که بیشترین عدد را دارد تصمیم گرفته و هر روز او را با تحدید و تهدید های جدید مواجه می سازند و این معلول یاس، بی تفاوتی واز همه مهمتر باور نداشتن حقوق مسلم خود و تشکیک در حق و فقدان انسجام تشکیلاتی است که نتیجه ای جز محرومیت از حقوق صنفی و اجتماعی نداشته است .
طی سالهای اخیر فصل مشترک خواستههای پزشکان عمومی بازیابی هویت، توجه به جایگاه اجتماعی وحقوق اولیه ودغدغه نیاز های اولیه زندگی و معیشتی بوده است و این خواسته ها بار ها و بارها در مقاطع مختلف در قالب گفتمانی تکراری و حتی خسته کننده بازگو شده است و در جاهای مختلف از دورترین شهرستانها تا تهران و شهرهای بزرگ به طور پراکنده به عدم توجه به این خواسته ها اعتراض شده است اما سوال اساسی این است که چرا این خواستهها علی رغم اینکه بین همه مشترک بوده ،به یک خواست عمومی تبدیل نشده است؟ این که چرا این گونه نشده دلایل متعددی دارد که در این مقال به مهمترین آنها اشاره می شود .
شاید بتوان گفت اولین عامل تعیینکنندهاش این است که پزشکان عمومی با یک پروژه هدایت شده همواره در گیر پروژهی موقتیسازی و سپس ارزانسازی ارزش کار خود مواجه بوده اند به طوری که درتمام سالیان اخیر پزشک عمومی در بازه های زمانی مختلف وبا تکنیکهای اجرایی، اداری و حقوقی گوناگون همواره در حالت وضعیت موقتی و عدم ثبات وانتظار تصمیماتی دیگر بوده است . به بیان دیگر به جز تعدادی از این جمع که جداسازی و به استخدام دستگاه های دولتی در آمده و گاها با تخصیص مناصب اجرایی در رده های پایین حوزه سلامت به خدمت منویات مدیریت حوزه بهداشت و درمان درامده اند( که بعضا این منویات در تضاد با منافع جمعی و صنفی پزشکان عمومی بوده ) الباقی هم در بخش های خصوصی یا دولتی با قرارداد های مختلف و موقت سه ماهه وشش ماهه و قراردادهای شفاهی و… به شکلهای متنوع بدون برخورداری ازحقوق و مزایای قانونی و حق بیمه و ثبات شغلی به بیگاری گرفته شده اند که در واقع وجهاشتراک همه آنها فقدان امنیت شغلی بوده است و این عامل باعث شده چون هرکدام با بخش های مختلف حوزه سلامت به شکلهای مختلف و متنوع اما بی ثباتی در ارتباط بوده اند هیچ گاه نتوانند به یک هویت جمعی دسترسی پیدا کنند.
عامل دوم اینکه همواره عده ای در حوزه سلامت در راستای حفظ سیطره و منافع خود تلاش های موفقیتآمیزی داشته اند تا در حساسترین مقاطع تصمیم گیری مانع شوند که پزشکان عمومی از این وضعیت اتمیزه خارج شوند و دست به دست هم دهند و تبدیل به یک صدا و نیروی جمعی شوند که نمود عینی آن را می توان در حساسترین انتخابات صنفی یعنی نظام پزشکی دید که تلقین بی فایده بودن حضور در انتخابات، تشکیک و افتراق با دلایل و توجیهات مختلف وتقسیم بندی خودی و غیر خودی در مفاهیم سیاسی و اجتماعی و طبقاتی و عقیدتی و..از روشهای معمول و کهنه درراستای تحقق این خواسته بوده است.
عامل سوم این است که جامعه پزشکان عمومی همواره بی انکه خود متوجه باشد با پروژهی تشکلستیزی مواجه بوده است و به راحتی با فقدان تشکلی که جایگاه حقوقی و قانونی تعریف شده داشته باشد به یک معنا تک افتاده است در واقع تهاجمی که نسبت به آنها صورت میگیرد یک تهاجم جمعیست، اما اینها تک افتاده هستند و امکان جمعشدن ندارند .
حال اگر این عوامل را در کنار معضل بیکاری در این قشر در نظر بگیریم، اتفاقی که میافتد این است که کسانی که با هر مصیبتی شغلی به دست میآورند، به واسطهی این که لشکر بیکاران بیرون منتظرند که جای اینها را بگیرند، تا حد زیادی از هرگونه اقدام اعتراضی صرفنظر میکنند، دست به دست هم نمیدهند تا مبادا مبادا شغلشان را از دست بدهند.
در کنار همه این ها وسوای عامل اتمیزه شدن و سوای ممانعت مدیریت حاکم بر حوزه بهداشت و درمان در تمام دولتها از خروج پزشکان عمومی از وضعیت اتمیزهشدگی، ما عامل دیگری هم داریم که خیلی کلیدیست ولی ضرورتاً ربطی به مدیریت حاکم بر بهداشت و درمان و یا رقابت سایر گروه های پزشکی ندارد و آن این است که در حقیقت انواع و اقسام شکافهای درون جامعه پزشکان عمومی( از جمله عقاید فرهنگی و عقیدتی منفاوت ,اتصال خارج از صنف با گروه های قدرت و حتی تفاوت های قومی و منطقه ای و…) بستر را مساعد میکنند برای این که این پتانسیل و نیروی عظیم نتواند به یک هویت جمعی طبقاتی دسترسی پیدا کند .از طرفی پزشکان عمومی سوای همه این مسائل مشکلات دیگری هم دارند که باعث شده نتوانند تواناییشان را از حالت بالقوه به بالفعل برسانند که یکی فقدان پشتیبانی تشکیلاتی و بالطبع حمایت سیاسی از سمت نخبگان سیاسی و نیروهای سیاسی و دیگری فقدان پوشش کارآمد رسانهای به گونهای که بتوانند همدلی افکارعمومی را به سمت خودشان جلب کنند و سوم این که فاقد تواناییهای اقتصادی هستند به اعتبار دیگر وضعیتی که امروزپزشکان عمومی دارند، یعنی ناتوانی که در شکلگیری یک کنش جمعی از خودشان نشان میدهند یکی از علل اصلیش تزلزل اقتصادی و معیشتی و نگرانی از دست دادن بخشی از داشتههای خودش است که همه این عوامل دست به دست هم داده اند تا پزشکان عمومی نتوانند هویت جمعی داشته باشند.
راه برونرفت از این بنبستی که پیش آمده چیست؟
واقعیت این است که بههرحال یک نیروی اقتدارگرای فائقه از لحاظ علمی وعملی بر حوزه تصمیم گیری حوزه سلامت حاکمیت دارد و به تنهایی و پراکنده نمی توان براین قدرت فائقه چیره شد، لذا ناچارا برای برونرفت از این بنبست ما نیازمند یک ائتلاف بین تمام اعضاء جامعه پزشکی عمومی هستیم اما پر واضح است موانعی برای این ائتلاف وجود دارد؛ که یکی از این موانع نظرات افراطی است که در درون جامعه پزشکان عمومی در بهترین حالت فقط خواهان این هستند که پزشکان عمومی تنها باید به منزلهی سرباز واردعرضه خدمات سلامت شوند و تابع تصمیمات بالادستی باشند، واز موارد دیگر احساس بدبینی و اختلاف، تشکلگریزی و منفیبافی ، فقدان خود باوری و عدم توجه به قدرت بزرگ تجمیع جمعیت ۸۵ هزار نفری پزشکان عمومی در مواقع تصمیم گیری در فرآیند های تعریف شده قانونی است .
اما کلام آخر اینکه امروزه همه میدانند که دنیا ی مدرن در واقع جامعه تشکلها است، و سیستم اجتماعی آن بر طیف وسیعی از تشکلات صنفی و مردمی استوار میباشد، لذا داشتن تشکل برای همزیستی در یک جامعه مدنی ضرورتی انکارناپذیر و در نتیجه ناگفته پیداست که از اهمّیت ویژهای برخوردار است
.با داشتن تشکل می توان روحیه تحمل یکدیگر و مشارکت برای هدف مشترک را بطور نهادینه آموخت و به عنوان کانال ارتباط با دولتمردان نقش بسیار جدّی ایفا نمود، و از حقوق و مزایای قانونی ویژهای برخوردارشد و با امکانات بیشتری در فعّالیتهای حوزه سلامت و حتی فعالیت های اجتماعی نقش داشت.
ما ناچاریم که تشکل داشته باشیم، جمع بشویم و انجمن بسازیم و در آغاز راه هم یقینا با شگرد های تکراری که د رتمام دوره های تاریخی تکرار شده است با شبهاتی مواجه خواهیم شد که از سر بدبینی، آیندهای تاریک برای آن تصور کنند یا عدهای آن را وابسته به جریان های سیاسی و مدیریت حوزه بهداشت و درمان و حاکمیت بدانند اما مهم این است که با دقت بیندیشیم و ببینیم در تمام این سالیان که عمری بر ما با شک و تردید گذشت ، در کجا ایستاده ایم . این خیل عظیم که در میان خود صاحبنظران بسیار دارد، نیازمند سازمان ویژه خود میباشدو برای رسیدن به این امر هیچ چیز جز مدارا و تعامل و مساوات و عقلانیت راهگشا نخواهد بود.
به این نکته توجه کنیم که
ما همه با هم، هم سرنوشت هستیم و از ویژه گیهای فرهنگی و شغلی و صنفی مشترکی برخورداریم و در نتیجه برای دفاع از حقوق اجتماعی مشترکمان، خواه ناخواه کنار هم قرار میگیریم . این کلام را با جمله ای زیبا از حضرت علی (ع) به پایان می برم که فرمودند” همواره همراه بزرگترین جمعیتها طرفدار حق باشید که دست خدا با جمعیت است از پراکندگی بپرهیزید که انسان تنها بهره شیطان است، چنانچه گوسفند تک رو طعمه گرگ!
قطره باشد هر که با دریا بود هر که جز دریا بود سودا بود
چون به دریا میتوانی راه یافت سوی یک شبنم چرا باید شتافت
به امید همبستگی هر چه بیشتر
*دکتر جباری مشاور اجرایی رییس کل سازمان نظام پزشکی و رییس انجمن پزشکان عمومی مشهد
من هم یک پزشک عمومی هستم.باصحبتهای دکتر جباری موافقم.درحق پزشکان عمومی خیلی ظلم میشود وامیدوارم تشکل منسجم ما وبرخورد جدی با سودجویان وانحصارطلبان عرصه پزشکی وتوانمندسازی پزشکان عمومی بتواند مشکلات عدیده مارا تاحدودی حل نماید.اگر این متخصصان پوست واقعا نگران نحوه درمان بیماران ما هستند برای توانمندسازی ما کلاسهای تکمیلی وتوجیهی بگذارند تا بقول خودشان آگاهی مارا کاملتر کنند نه اینکه کلاسهای انجمن جراحان و دیگر دوره های آموزشی را هم غیر معتبر بخوانند واز ورود ما به سمینارهای پوستشان ممانعت بعمل آورند!!